نوشته های دانش آموزان آموزشگاه راهنمایی نجمـه(س)

در وصف مادر

قلبت همچون آسمان است،آبی،آرام،صبور

دستانت همچون شاخه های درختان است،زیبا،لطیف،بخشنده
چهره ات همچون مرواریدی درصدف است،درخشان،باارزش،جذاب
مادرم،اکنون قلم رابه دست گرفته ام که تا ازمـهربانی،صداقت،شکیبایی و قامت سروگونـه ات تشکری هرچند ناچیزرابه رخ دل سپید ورق هابکشم
مادرم،بارش باران مـهربانی وجودت برکویر بیقراری های شبانـه روزی ام،امـیدوارم مـی کند بـه فردایی بهتر،پرمعناتر و زیباتر.
خدایـا،ازبهشت بالاترجایی مـیخواهم.نـه به منظور خودم،برای زیرپای مادرم

ای همراه گهواره تاگورمن،روزت مبارک

نوشته ای م.مقیمـی،پایـه سوم راهنمایی

 

خنجربزن دودستي،دردي نمي كشم من

مرگم فرارسيد از  اندوه بي توبودن

اي باتو درون اسارت  يعني رهايي ازخود

در اين زمانـه اما  دست توهم رهاشد

بي تو شكوه مـهتاب دربستر شبم مرد

درسوگ اين ترانـه  بغض صدا ترك خورد

ازتازيانـه غم صدپاره شد وجودم

جان مي سپردم اما  از توجدا نبودم

كابوس دوري ازتو روياي هرشبم بود

نفرين بـه من اگر جز  نام تو برلبم بود

دوري نكن دلم را دلخسته رانفس نيست

بااين همـه تحمل  آياشكنجه بس نيست

هرروز پنجره سكوت بـه تنـهايي ام خيره مي شوم.دلم تنگ شده براي دوباره زيرباران ايستادن وبراي زمزمـه كردن حتي يك ترانـه  كوچك باتو.

كاش بودي تاببيني بي تومحصور يك باغ شيشـه اي ام ومنتظر يك ابردلتنگي تاشايدهمين روزهاببارد.

يادش بخير ديروزها كنارهم مي نشستيم و چشم بـه غروب آفتاب مي دوختيم كه اشعه طلايي اش باامواج مي يدوامروزهامن بـه تنـهايي و با ياد تو كنارآب مي نشينم و به غروب آفتاب هايي فكرمي كنم كه بدون تو مي گذرند.

چقدرزودگذشت باهم بودن وچه زجرآوراست دراين روزهاي تنـهايي وبدون تو.

اي كاش بودي وصداي تپش هاي قلبم رامي شنيدي كه فقط بخاطر توتك ستاره آسمان قلبم مي زند.

نوشته اي سميرااحمدي،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

 

مادرم اي آن كه ازهمـه بـه من نزديك تري دست هاي پرمـهرت رابوسه باران مي كنم وزيرپايت راگل افشان.

مادرم تو  هميشـه يارو ياور و راهنماي من بودي و در همـه حال براي من دلسوزي مي كردي.

توبودي كه بامـهرومحبت ،عشق و وفارا بـه من آموختي.

مادرم!طنين خوشت هنوزكه هنوزاست درگوشم مي پيچدو برلبانم جاري است.مادرم،تومثل خورشيدي هستي كه پرتوهاي محبتت رابردلم تاباندی  ودلم رامثل آيينـه پاك وشفاف ساختی.

مادرم دوست دارم درآغوش بگيرمت وباتمام قدرت بگويم كه دوستت دارم...

نوشته اي فاطمـه احمدي،پايه سوم راهنمايي

مادرم تورابه رخ تمام شقايق هامي كشم ومي گويم تاگلم هست بايدزندگي كرد.چون توگل زندگي من هستي.ولي اميدوارم كه عمرت مانندگل نباشد؛لبخندمـهربانت رادركنج طاقچه ذهنم مي گذارم تاهميشـه دريادم بماند.محبت دل نشين است،مانندطنين پرندگان زيبا،اشك هايت دلم را مي لرزاند،مادرم،ضربان قلبم رابرروي شادي هايت تنظيم مي كنم بعد همواره بخندوشادباش تازنده بمانم.

چهره ات رابخاطرمي سپارم وعكست راقاب مي كنم وبرديوارپراززخم دلم مي تاهرگاه بـه آن مي نگرم بدانم چه جاودانـه اي دردل دارم.تومرواريدي دردل صدف مانندمن هستي،توستاره نقره فام شب هاي تارمن هستي ومن موج هاي خروشان درياي آبي ام.پس بياو ساحل آرامش قلب من باش.

مادرم ازصميم قلب دوستت دارم...

نوشته اي حانيه حيدرپور،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

نوبتي هم باشد نوبت ديگر بـه تورسيده ،از تو كه صداي فاصله ی  گنگي هست و ردي روي جاده دلتنگ ديروانده،همـه جاروشن هست وثانيه ها،خراش دوري هاي گذشته رامرهم مي گذارند،كه مثل پروانـه ،روي فصل خلوتت پرزدم وتو،مانندماهي سفيد درزلال خيالم لغزيدي.

ببخش كه اينگونـه شاخه هاي نازك انارت رابه بازي گرفتم ودرهمـه كوچه هاي بي قرار ات پرسه زدم.حال اگر حالم رامي پرسي خوبم،سرزنده وبازيگوش.درست انگار شاخه نيلوفر بلندي كه بازيچه باد هست ونبضش ر اباغبان باآب گرفته.

اماحيف ،حيف كه از تو نوشتن مثل خواب كودكي هست كه صداي بال پروانـه بيدارش مي كند.وبافرياد بلند لالايي مي خوابد

بايدبايك سبدباواژه هاي ناب و نوبرانـه سراغت آمد.ازشبنم شروع كرد تابه باران رسيد سيلاب كه شد،با قايق و پارو رفت و ميهمان زاينده رودشد و درنسيم جادويي اش لذت يك لبخندمـهربان راازبرق چشم هايت دزديد.

اینک آهسته وآرام برروي چهره ات چرخي مـی ونامت راصدامـی کنم .

نوشته اي ازفاطمـه شاهرخي،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

نمي دانم اولين كلمـه اي كه مي توانم برايت بگويم چيست،نمي دانم ازکجاشروع كنم.

ازدلت،ازقلبت،ازعشقت،ازصفايت،ازمـهربانيت،ازمحبت هاي بي اندازه ات،ازلالاييهاي كودكانـه كه هنوزشب هادرگوشم مي پيچد.دريچه ي كوچك قلبم رامي گشايم،امروزساعت زنگ زده اي راكه ازكودكي همراهم دارم بيرون مي آورم وعقربه هاي كوچكش رابه عقب بازمي گردانم تاخواب رادوباره ميهمان چشمانم كني.

هنگاميكه با مـهرومحبت مرابه بسترخواب دعوت مي كنی صداي گام هايت رامي شنوم كه دركوچه هاي مـهرباني قدم مي زني وباهرقدم شكوفه هاي محبت برجاي مي گذاري.

مادرم،هميشـه باخودم مي گويم:خوش بحال بهشتي كه زيرپاي توست،خوش بحال بلبلان خوش آوازی  كه نغمـه سرايي را تو يادشان دادي وخوش بحال دلي كه بـه تودل بسته وخوش بحال عشقي كه توعاشقش هستي.

ودرآخراين را بدان اي خوب من،عشقم تنـها باعشقت معني عشق را مي دهد.

روزت مبارك

نوشته اي حميده بلادر،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

سلامي بـه طراوت دستانت وبه گرمي نگاهت ،سلام مي كنم بـه كسي كه هميشـه درقلب من بوده كسي كه مراپرورش داده مادراي گلي كه باعطرحضورت فضاي گلستان وجودم رادربرگرفته اي !آرامش بخش هستي من تويي كه سرشارازايثاروفداكاري هستي... انشایی درمورد اردوی دانش اموزی نمي دانم چگونـه تفسيرت كنم؟

فقط مي دانم كه توهمچون درياي خروشان قلب مني كه ازاعماق وجودمي ستايمت

آري توخورشيدفروزاني هستي كه بربام قلبم مي تابي وآنگاه كه ازخواب برمي خيزم پرتو گرمابخش وجودت آرامم مي سازد.

مادر،من همچون درختي درتك جزيزه قلب توهستم كه هرلحظه بامـهرباني ومحبت پربارترمي گردم و ب اتمام وجودمي گويم دوستت دارم.

نوشته اي ازفاطمـه عيدي،دانش آموزدانش آموزسوم راهنمايي

ازآن سوي مرززمان همچون خورشيدي سواربراسب نوروهمچون مـهماني ازكهكشان مي آيد.مادراي توكه روح مرا پر ازبوي نرگس مي كني ودرفهم لاله هامرادشتي ازحس ميكني.

مادرلحن صدايت نرم ولطيف و نازاست ودرقلب پرمـهرت صداقت موج مي زند.مرا باخود تاساحل سعادت ببر.

اي ستاره روشن روياهايم،اي آفتاب روشن قصه هايم،بتاب وشب هايم رارويايي كن،بتاب وروزهايم راآفتابي كن.

مادرم صورتت همچون ماه مي درخشدخواستم براي وسعت نگاهت، انشایی درمورد اردوی دانش اموزی توراآسمان بنامم اماديدم آسمان تنـهاقطره اي ازاشك توست.

خواستم براي سبزي گفتارت توراجنگل بنامم،اماديدم جنگل تنـهابرگي كوچك ازحرف ههاي توست.

هرچه گشتم وگشتم نامي شايسته ترازمادربرايت نيافتم.

نوشته اي طيبه عباسي،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

 

كيست كه اين وجود نازنين را  نشناسدوازچشمـه جوشان عشق ومحبت اوسيراب نشده باشد،عشق مادرانـه دردل هيچ دفتري نمي گنجد.واژه ها بي ترديددربيان و تفهيم اين وجود گرامي عاجز و ناتوان اند.

حقاكه بهشت زيرپاي مادران است.مادراني كه همچون صدفي ازدرگران بهايشان مراقبت كرده واوراحفظ مي كنند.

مادرنشسته برثانيه هاي روزگارمي كوشدتالباس تربيت رابرتن فرزندان خويش كند.

اي لاله زارمن،لب من لایق بوسيدن دستان تونيست                زين سبب بوسه خاك كف پاي تورا

مادر،معناي پيچيده وشيرين زندگي است.رمزورازدوست داشتن عالم هستي هست شاهكارخلقت است.

اي اخترسعادت من،روزت مبارك

نوشته اي اسماءجاهد،پايه سوم راهنمايي

سلام.سلامي بـه گرمي دستانت وبه سردي اشكهايي كه برگونـه هايت مانندمرواي لغزند.

اي گل گلدان من،اي جواهرخانـه من،اي ستاره شب هاي من،اي خورشيداقليم فروزان زندگي،اي همدم ويارتنـهايي من،اي كه بهشت درزيرپاي توجاي دارد،اي كه پا بـه پاي من آمدي که تا به من راه رفتن رابياموزي.

تورادوست دارم بـه خاطرمـهربانيت،تورادوست دارم بـه خاطه هاي شبانـه ات،تورادوست دارم بـه خاطرآروزهايي كه بـه مرواريدهاي درخشان زندگي ام تبديل كرد.

به ياددارم آن همگام كه ازخواب شبانـه خودگذشتي تامرابه آرامش رساني،به ياددارم شب هاي بيماري راكه توازمن بـه خوبي پرستاري كردي.

پس تازماني كه زنده ام،به مـهرومحبتت نيازمندم مادرم.

نوشته اي ازمحدثه زارعي،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

مادررانمي شودتوصيف كرد،مادرزيباست،مانندهرگلي،هرآسماني وهردريايي مـهربان است.مـهربان ترازدوستي ودلسوز.

دوست مي دارد،بيش ازهركس،بيشتر ازهرپرنده اي كه حاضراست براي بچه اش بميرد.مي بخشدهرچيزي راكه دارد،حتي روحش را.به حرفهايت گوش مي دهدشبانـه روزوحتي ازتوخسته نمي شود.هميشـه باتوهمراه خواهدبودوهيچ وقت تنـهايت نخواهدگذاشت.مادرسرچشمـه خوبي هاست وسرشارازمحبت.

مي خواهم سلامي داشته باشم بـه اوكه يگانـه شمع زندگي من است.مي خواهم بگويم قلبم پروانـه رابه دورقلب فروزانش مي چرخدولحظه اي يادش ازدلم بيرون نمي رودواوست كه چراغ خانـه من هست وهمواره بهشت زيرقدم هاي اوست.

نوشته اي نازنين تاتار،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

دوستت دارم بـه اندازه آسمان هاوزمين

دوستت دارم نـه بخاطراينكه بهشت زيرپاي مادران است،زيراتومـهرباني ومـهرباني ات بي نـهايت وسيع است

دوستت دارم بـه اندازه توكلت بـه خدا،به اندازه بخششت،به اندازه مـهربانيت، بـه اندازه وقارومتانتت وميدانم كه اينـها رابي نـهايت داري.

مادرم،تو يكتاگوهر درياي عشق مني...

آرزودارم سايه اي باشي برسرلحظه هاي بي پناهم

همسفرم شوي درسكوت جاده تنـهايي

آرزودارم زيرسقفي ازمـهرباني

هميشـه باهم باشيم وهمچون آينـه

صداقت رانثارهم كنيم.

نوشته اي سعيده جوشني،دانش آموزپايه سوم راهنمايي

سلام بر تويي كه ستاره درخشان شب هاي تاروتاريك مني.تويي كه تنـهاتكيه گاه من دربرابرطوفان هاي سهم ناك زماني كه گرماي دستت رابرشانـه خودحس مي كنم،گويي ازسختي هانجات يافته ام.

گرماي وجودت هميشـه درخاطرم هست حتي دريخبندان زمستان.مادراي آفتاب مـهرباني،راه ورسم رسيدن راتوپيش پاي من گذاشتي.مادرازتوشنيدم كه گلهاهمـه  دست دعابه سوي الله دارند وقطره هاي باران نام خدارازمزمـه مي كنند.

مادرعزيزم قطره هاي شبنم نقطه چين نام توست.ديگرحرف هاوكلمات درتوصيف توكمرخم كرده اند.

نوشته اي نرگس باقري،پايه دوم راهنمايي


اي مادرآنگاه كه نوزادي کوچک وناتوان بودم وقدرت حركت كردن نداشتم دست هاي پرمحبت تو بـه دادم رسيد و مرا ازآن ضعف نجات داد.ازآن لحظه صدايت آهنگي بوددرگوشم.باشنيدن آن چشم هايم توراجست وجوكرد، وقتي درآغوشت بودم بوي عطرآگين تومرامسرورمي كرد.آنچنان بـه تو وابسته بودم كه حتي ازلباست بوي تورامي جستم.
تومادري همچون فاطمـه زهرا،مادرزينب كبري،همچون مريم مادرعيسي،وهمچون آسيه ای تورامي ستايم چون اين مادران بزرگ راالگويت قراردادي.ازهرنظرنجابت وحيامـهرباني ومحبت وتربيت فرزندانت،هرجاكه افتادم دستم راگرفتي.راضي بودي خاري درچشم تو فرورود امابه پاي فرزندت آسيبي نرسد،حالاديگر مادر ازمن فقط همين ساخته هست كه ازخدابخواهم فرزندي برايت باشم آنطوركه تومي خواستي وآنطوركه خدامي خواهد،زيراخداونددرقدرت ومنزلت مادرمي فرمايد«وباالوالدين احسانا»

پس بازهم مي گويم دوستت دارم...

نوشته اي فاطمـه رستمي،پايه دوم راهنمايي

سلام برتواي مريم زمان!اي فرشته محبت،اي مشعل نوراني عشق،اي يگانـه مونس درهنگام تنـهاييم،تورابه اندازه همـه دنيادوست دارم اي مادرعزيز...

ازكوه ايمان توچشمـه مي جوشدوازخنده هايت باغ وصحراپرازگل مي شوداي مادرعزيزدرباغ زندگي توهمچون آينـه صاف وپاكي.

باغ شادي بي تو ازطراوت خالي است...اي مادر!دلت همچون سپيده مي ماندو پاكي دل تو رافقط لاله مي داند.اين همـه دانشمند ومخترعان   ونويسندگان و...ازدامن پرمـهر تو پرورش يافته اند وت مام موفقيت هاي زندگي شان رامديون تو هستند.اين تو هستي كه بايك دست گهواره راو بادست ديگر دنيارا  تكان ميدهي.

اي مادر!اگرپيرشدي دوست دارم عصاي دستت باشم واگراختياردنيادردستم بود تمام آن رابه پاي تو فرشته محبت مي ريختم.

نوشته اي از ناديااوليايي،پايه دوم راهنمايي

 

 

اي مادر،اي فرشته مـهر،اي زيباترازخورشيدوماه واي مـهربان ترازهمـه مـهربانان اي بهترازبهترينان واي ...

مادروقتي درخانـه اي،خانـه اشباع ازمـهرومحبت توست،اماخدانكنددرخانـه نباشي،آن وقت ديگه كلمـه اي بـه نام خانـه معنايي ندارد.مادرم،توبودي كه باتمام صبروبردباريت بـه من درس زندگي آموختی.

مادرم وقتي جانماززيبايت رابراي خواندن نماز پهن مي كني بوي عطرمحمدي سجاده ات درخانـه مي پيچد.وقتي قرآن رابازمي كني تاقرآن بخواني،باگفتم اعوذبالله ....همـه ساكت مي شوندوبه صداي زيباي توگوش مي دهند.

وقتي نگاهت مي كنم چيزي جزصبروبردباري ات نمايان نيست.مادر،وقتي پاي نصيحت هاي زيبايت مي نشينم بـه حرفهايت گوش مي كنم،خلاصه تمام حرفهايت دراين دوكلمـه تفسيرمي شود:صبروصداقت.مادرم نامت باقلبم پيوندخورده وبرقلبم حك شده.

مادرجان وقتي بعدازيك روزتمام كاروتلاش چشمان زيبايت راروي هم مي گذاري نگاهت كه مي كنم،رنج وسختي هاازبدنم بيرون مي رود

خلاصه بگويم مادردوستت دارم...

نوشته اي فاطمـه دادپور،پايه دوم راهنمايي

سلام برمادرعزيزم:

دستانت رادوست دارم چراكه عشق رادركالبدم جاري مي كندودرلبخندمـهربان توبه اوج هستي مي رسم ميخواهم تمام مـهرومحبت دلم رانثارت كنم تابداني توراازخداهميشگي مي خواهم درزندگي ام جاري باش تاجاري شوم وبه من نگاه كن مادرم تازندگي كنم.

اي كاش مي دانستم كه چگونـه بايدزحمات توراجبران كنم.اين توبودي كه مرا بادنياي وجودم روبروكردي وازكودكي تانوجواني وجواني حامي وپشتيبان من بودي واين توبودي كه مرادردامان خودتربيت كردي مادرم تومانندخورشيدي هستي كه گرماي محبت خودرابه من مي بخشي.مادرم توتنـهاكسي هستي كه بعدازخداونددرقلب من جاداشته وجاداري وخواهي داشت.

مادراي كاش مي توانستم بگويم كه چقدردوستت دارم،ازهمين جا دستانم رامي بوسم.

نوشته اي ازمليحه سرحدي،پايه دوم راهنمايي

مادراي هستي من،اي سرمشق من،اي آفتاب،اي فرشته مـهرومحبت،اي سايبان عشق،اي خورشيددرخشان درون من،توهمچون آفتابي دردرون من مي تابي ومـهرومحبت رامي گنجاني.

توبودي كه مراازكوچه بعد كوچه هاي تاريك زندگي ردكردي وبه من درس زندگي باعشق راآموختي.توبودي كه مراازخردسالي بـه نوجواني رساندي بعد توبهتريني،توبودي كه من ياددادي چگونـه باسختي هاروبروشده وبرسختي پيروزشوم.

توبودي كه درخت مـهرومحبت ودوستي رادردل من كاشتي.توهميشـه سرمشق والگوي من درتمام لحظات خوب وبدروزگاربودي.توبودي كه شوق درس وكتاب ومدرسه رادرمن نشاندي.مادر،دوستت دارم چون توبهترين فرشته من هستي

نوشته اي مائده غفوري،پايه اول راهنمايي

 

 

مادراي فرشته مـهربان،مادراي مونس جانم،اي روح وروانم،توروحي برجسم بي ارزش من،مادرم،انگارهنگام اذان شكوفه هاي دعا برلبت مي شكفند.پس دعاكن كه دعاي تو مستجاب است.

مادر،اي كه زندگي راازسرچشمـه نگاهت آموختم،توچون آفتابي هستي ومن چون بذري درون خاك.پس بر وجودم بتاب اي اميد زندگي ام،اي ترانـه عشق،دوستت دارم.توكه ازمن چون مرواريدي درصدف نگهداري مي كني،توكه مرادردامان بامـهرخويش پرورش دادي،توكه مشكل مرامشكل خويش و دردمرادرد خودمي داني،زندگي من بدون توممكن نيست.

مادر،من بوي بهارورنگ زندگي رادرتواحساس مي كنم بعد اي مادرعزيزم يك سبداحساس تقديم توباد.مادرعزيزم دوستت دارم...

نوشته اي مرضيه حيدري،پايه اول راهنمايي

 

مادرچشمـه اي سرشارازآب گواراي محبت،مادرنجات دهنده موج هاي متلاطم درياهاي خوفناك.هرزمان كه لبخندمي زني،لبخندپرعاطفه تودرقلب من حك مي شودواحساس مي كنم تورابيشترازگذشته دوست دارم.

مادراي باغبان صبورزندگي ام،هرزماني كه درامواج بدي هاغوطه ور مي شدم توباكشتي مـهرباني،به سمت من مي آمدي ومرانجات مي دادي.

مادرم،لبخند تو صداي گرم وصميمي توچشمان پراميد تو،مرامثل يك آهنربا بـه سمت تومي كشدودعاي خير  تو مرامانند نوري پشتيباني مي كند.

نوشته اي اززينب ساكني،پايه اول راهنمايي

 

 

 مادر...
کلمـه ای کـه بانام آن انسان بـه یـاد خوشبختی،فداکاری وایثارمـی افتد.
مادر دریـایی ازعشق و محبت و دشتی از ایثار و گذشت....
مادرشمعی هست روشن کـه به پای فرزندان خود مـی سوزد که تا آن هارابسازد.
مادر واژه ایست سرشار از صفاو صداقت،صداقتی همچون آیینـه...
و مادرفرشته ایست کـه سراپای وجودش از فداکاری و زحمت ساخته شده است.
مادرگلی هست زیبا و خوش رو کـه دربهشت مـی روید ومانند ریشـه ایست کـه برگ هایش رابه خوبی وآرامـی پرورش مـی دهد...
مادر ! ای دریـای محبت،ای آیینـه ی صداقت،ای چشمـه ی زلال وپاک،ای گل عشق
ملکوتیـان برتودرودمـی فرستند...
بهشت زیرپای توست....

زهراخواجگی-کلاس اول راهنمایی


مادرم سلام،سلام برتوکه چون آسمانی آبی پرازلطافت وصداقت ومـهربانی هستی
مادرتوکه چون دریـایی ازمحبتی
توکه همـیشـه دست نوارشت رابرسرم مـی کشی وتوکه چون کوهی درون برابرسختی ها استوار ومحکمـی
مادرای کـه چون کشتی دردریـای خروشان و طوفانی مشکلات وگرفتاری های زندگی کمکم مـی کنی ونجاتم مـی بخشی.
توکه خدا چون خورشیدی فروزان درراه تاریک من قرارت مـی دهد تاراهم را پیداکنم و امـیدوار باشم.
تو کـه رنگین کمان قلبمـی و توکه چون ستاره ای درشب های تنـهایی ام بـه من چشمک مـی زنی ودرآسمان دلم مـی درخشی مـی خواهم سپاست گویم واززحماتت تشکر کنم وسپاسگزارخدایی باشم کـه مرواریدصدفم رابه من داد

نوشته ای محدثه رمضانی،آموزشگاه پایـه اول آموزشگاه نجمـه

يك سبداحساس هديه بـه تو،توكه مرادردامان خويش پرورانده اي،به من درس زندگي راآموختي ومرابازندگي آشناكردي.

يك سبداحساس هديه بـه تو،سبدي پرازگلهاي رنگارنگ كه بوي آنـهافضاراعطرآگين كرده است.مادر،تومانندفرشته اي هستي كه بال هاي رنگينش رابامحبت برسرمامي كشاند.

مادرتوآفتاب درخشاني،توكوه استواري،توستاره وجودمي.تودرياي بي كراني،تواسوه صبرواستقامتي،توالگوي ايثازوبخشندگي هستي.

مادرعزيزم،براستي كه چشمـه هاوكوهساران بـه عشق تومي جوشند.مادروقتي بـه آغوش گرم تومي انديشم مي توانم گرماي محبتت راحس كنم.

مادرعزيزم،توآن نورزيبايي هستي كه وجود مراسراسر روشن مي سازي.اي روشن كننده وجوم دوستت دارم...

نوشته اي اززهراترحمي،پايه اول راهنمايي

در نـهایت تقدیر و سپاس فراوان از دانش آموز عزیز م.مقیمـی بخاطر تایپ نوشته های دانش آموزان

برایش آرزوی موفقیت مـی کنم

. انشایی درمورد اردوی دانش اموزی : انشایی درمورد اردوی دانش اموزی




[زنگــ انشا - انشاء دانش آموزان انشایی درمورد اردوی دانش اموزی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 19 Jul 2018 00:04:00 +0000